
امروز به عشاق حسین، زهرا دهد مزد عزا
یک عده را درمان دهد، یک عده بخشش در جزا
یک عده را مشهد برد، یک عده را دیدار حج
باشد که مزد ما شود، تعجیل در امر فرج
حلول ماه ربیع الاول مبارک

امروز به عشاق حسین، زهرا دهد مزد عزا
یک عده را درمان دهد، یک عده بخشش در جزا
یک عده را مشهد برد، یک عده را دیدار حج
باشد که مزد ما شود، تعجیل در امر فرج
حلول ماه ربیع الاول مبارک




مسجد بهبهانی های بوشهر
اشکون زن های حسینیه بهبهانی ها


مرا سم سینه زنی بوشهری
سینه زنی دربوشهر معمولا در ماه محرم و صفر وشهادت امام علی (ع) انجام میشود. که البته مقدماتی دارد. قبل از روضه خوانی ، داخل شبستان مسجد ابتدا ذکر پامنبری باحضور تعداد کمی از افراد محل خوانده می شود که اغلب آنها افراد مسن هستند. پس از آن مراسم روضه خوانی انجام میشود در پایان روضه همین که زیارتنامه خوانده شد. صدای بوق بلند میشود ومراسم سنج ودمام از قلندرخانه ی مسجد شروع میشود ودر بره ـ براحه ـ به اتمام می رسد. تعداد دمامها باید فرد باشد وحداقل باید ۵تا باشد. دمام زنها دو به دو روبروی هم قرار می گیرند. درنوک ردیف دمام زنها دمام اشکون قرار دارد که ریتم ایجاد شده توسط دمامهای دیگر را میشکند وبه همین دلیل اشکون نامیده می شود. دو دمامی که در دو طرف اشکون قرار دارند غمبر ـ به کسر غ ـ یا دمام کله نام دارند. مراسم سنج دمام با صدای بوق پایان می پذیرد. در شبه ۲۸ صفر چون دوعزا وجود دارد،دو دسته سنج ودمام تشکیل می شود که در اصطلاح دمام دو برده نامیده می شود. پس از سنج و دمام، سینه زنی با خواندن نوحه های پیش خوانی توسط پیش خوان یا سرخوان آغاز می شود. پیش خوان پس از اینکه زمینه را آماده کرد، جای خود را به نوحه خوان اصلی می دهد. نوحه خوان با نوحه هایی با ریتم کند و سنگین آغاز میکند و متناسب با عوض شدن ریتم نوحه سرعت سینه و ریتم سینه نیز تغییر می کند. در واقع نقش رهبر ارکستر را ایفا می کند. اوج مراسم هنگامی است که نوحه خوان اعلام واحد می کند. پس از آن سینه زنان فقط یکبار و آن هم با خم شدن وهمزمان با گذاشتن پا بر روی زمین دست خود را به سینه می زنند. پس از اینکه نوحه واحد به اتمام می رسد نوحه به زیر واحد بر میگردد. درصورتی که نوحه خوان زمینه را آماده ببیند یک بار دیگر اعلام واحد میکند. پس از پایان سینه زنی مراسم یزله که در اصطلاح بر حیدری، ایا مظلوم نامیده می شود، انجام می شود. که البته این مراسم معمولا در شب یا عصر شهادت یا رحلت انجام می شود. در پایان مراسم سینه زنان با گفتن اصطلاحاتی مانند مرواتون همه ساله اجرتون با سیدالشهدا و نظایر اینها برای یکدیگر آرزوی قبولی عزاداری وهمچنین طول عمر میکنند.
از نوحه خوانان قدیم میتوان به مرحومان ناخدا عباس دریانورد، جهانبخش کردی زاده (ملقب به بخشو ) ،محمد شریفیان ، علیباش خرمایی، سید علی مهیمنیان، علی دشتی، صادق ملاح زاده و ... اشاره کرد. همچنین از نوحه خوانان در قید حیات میتوان باقر آرامی، مصطفی گراشی ،حمید دشتی فر،داریوش ماهینی،ابراهیم ملاح زاده، ایمان میرشکاری ، سید کمال مهیمنی، اسماعیل ایراندوست، رضا صفایی، امیر گوهرشناس، محمد ندومی، شهرآزاد، احمد شیخ ذاکر، علی تشکری، سید محمد موسوی، نیکذات، چاهشوری، و...را نام برد.
ازاشکون زنهای به نام نیز می توان به مرحومان بمان باباحاجی،سیدکریم امامزاده ای، سیدآقا حمیدی، و... درگذشته اشاره کرد. امروزه نیز میتوان حسن امیری، رسول تمهید در کوی شنبدی، سید عبدی یاحسینی در کوی کوتی آقایان ابن رومی و محمود بردک نیا در کوی بهبهانی ، علی حاجیانی وعبدالرضا مظلوم زاده در کوی جبری واصغر میرشکاری در کوی صلح آباد را نام برد.

با سلام خدمت دوستان محترم برای شنیدن آهنگ پیشواز مورد نظر فقط کافی است که کد آهنگ پیشواز را با پیش شماره 77 تماس حاصل نمایند .


موسی(ع) به طور می رود
ابراهیم(ع) با اسماعیل(ع) به قربانگاه
محمد(ص) با علی(ع) به غدیر
حسین(ع) با عباس (ع) به کربلا
روز عرفه گرامی باد.
التماس دعا


یکی از آیین ها که همواره نمود بیداری و هشیاری و نمایش فرزانگی و حماسگی بوده است آیین و مراسم سینه زنی است که در جنوب کشور، به شکلی خاص غیر از مناطق دیگر به نمایش گذاشته می شود. انسان جنوبی در راستای فاجعه ی عظیم کربلا هر سال به خانه تکانی روح و قلب همت گماشته و با برپا داشتن این رسم، غیورانه رو به روی هر چه پلیدی و پلشتی است ایستاده است. شگفت آن که آیین سینه زنی در هر دوره یی توانسته مطابق با آن دوره شکل خود را تغییر داده و با مدرنیته هماهنگ شود و روزگار چرکین را در نوحه ها و کلمات حزن انگیز به نمایش بگذارد.آمیختگی طبیعت در این مراسم با شکوه به شکلی است که هر انسانی را به تحریک و جنبش وا می دارد. به همین جهت است که این مراسم با عنوان «سینه زنی بوشهری» در همه جا از آن یاد می شود، زیرا با همه جای دیگر تفاوت دارد. قسمت اعظم این آیینِ با شکوه از شکل جغرافیای این منطقه یعنی «بوشهر» وام می گیرد.«دریا» این ثروت عظیم، این بیکران جادویی آمده و عناصر خود را به سینه زنی وام داده است طرزی که حرکت دوار و چرخشیِ سینه زنان، غریو هیجاگونه ی آنان، پرتاب دست ها و بر زمین خوردن پاها، دست بردن در کمر یکدیگر و حول مرکزی گردیدن، از حرکت امواج دریا، غریو موج ها که بر ساحل می کوبند و چرخش آب و کف به لب آوردن ِ لبه ی امواج نشأت گرفته و با طبیعت یکی گشته به نمایش می گذارد. آوای مرغان دریایی بر فرق امواج در موسیقی این منطقه به خصوص بوق ها و سنج ها که سینه زنی را همراهی می کند، بی تأثیر نیست.
1) سینه زنی پس از پایان یافتن «دمّام» آغاز می گردد:
این مراسم با اجرای نوحه های سبُک و مصراع کوتاه با صدای «پیش خوان» یا سرخوان شروع می شود. پیش خوان در واقع وظیفه ی گرم کردن سینه زنی را به عهده دارد. پیش خوان لازم نیست حتماً داری صدای خوب باشد. سینه زنی با افراد کم سن و سال و با دایره ی کوچک چهار پنج نفری آغاز می گردد. طبقه بندی اصوات در این مراسم دیدنی است، به نوعی که خود گروهی کر را تشکیل می دهند یعنی صدای زیر و نازک در صف های بیرونی ـ صدای متوسط جوانان در صف های وسط و اصوات بم در صف های جلو (دور نوحه خوان اصلی). پیش خوان که نوحه خوان آغازین است با نوحه های قدیمی و کوتاه و گاهی تکه دوزی شده وظیفه ی گرم کردن و شکل دادن را دارد تا جایی که حلقه ی بزرگ سینه زنان پهناور گشته و سپس نوحه خوان اصلی وارد می شود. گاهی پس از دو حلقه شدن صف ها (در اصطلاح محلی «بُر») نوحه خوان خود را می رساند. معمولاً نوحه خوان بایستی علاوه بر داشتن صدای خوب، دارای حافظه و گاهی طبع شعر نیز باشد که البته الزامی نیست. ولی باید اطلاع کافی از سینه زنان خود داشته باشد و آنان را بشناسد. وظیفه ی هدایت سینه زنان و نظم دهی سینه زنی وظیفه ی «بُر ساز» است که خود در سینه گردانی همدوش نوحه خوان می باشد. او خود سینه زنی حرفه یی است و با مشاهده چهره و ریخت سینه زنان و حرکت آن ها می تواند با آسانی پی به مهارت آن ها برده و آن ها را برای حضور در برهای جلو تر دعوت کند. نوحه خوان، نوحه های خود را با نوحه های حزن انگیز – سنگین و گاهی تفکر آمیز و مشحون از اندیشه و با ریتم آهسته می آغازد.این خود برگرفته از آگاهی خاصی است. سینه زنی بوشهری خود یک میدان رزم است؛ در میدان رزم، هماوردان در آغاز با کلمات سنگین و نصایح گونه خود را معرفی می کنند که در اینجا که آوردگاهی مذهبی است شکل معرفتی نوحه ها با نصایح که یادآور کلمات نصیحت گونه و سنگین امام شیعیان«حسین ابن علی علیه السلام » هنگام رزم بود تطابق دارد. با تغییر لحن و ریتم نوحه ها، نوحه خوان به سمت آهنگ های هیجانی رفته، همزمان «بُرساز» نیز به تعداد برها افزوده و جمعیت را فشرده (حمله) به سمت نوحه خوان و ازدحام به دور او می کند. تو در تویی حلقه ها به دور نوحه خوان «هن هن» نفس ها، غریوهای ناخودآگاه از حنجره ی سینه زنان نوحه خوان را به هیجان آورده و او را به سمت اوج برده، نوحه خوان دستور «واحد» را صادر می کند. با اجرای این قسمت که خود مبحثی دیگر می طلبد، ریتم سینه زنی یکی در میان می شود. سینه زنان در حرکت به جلو دست بر سینه زده و در بازگشتن به عقب دست ها بالا رفته برای حرکت بعدی. در این قسمت سینه زنان، همسرایی نمی کنند و تنها به واحد گوش فرا می دهند. اشعار این قسمت از سینه زنی معمولاً بدون انقطاع است. اما در سال های کنونی به تأثیر از آهنگ های جدیدتر نوحه های دیگر برای واحد آماده شده است که دارای ریتم – سکوت و هیجانات دیگرگونه است که خود موافقان و مخالفانی داشته و جای طرح آن فرصتی جدا می طلبد.پس از واحد، نوحه خوان با گفتن لفظ «مظلوم» سینه زنان را آماده ی شنیدن ملودی «چاوشی» کرده که روی ریتم بلا انقطاع واحد که در حال ادامه است شکل می گیرد.
2) ساختار تدویری در سینه زنی بوشهری :
« حرکت چرخشی و هم آهنگ دوایر تو در توی «بر» های سینه زنی، ضربه های همزمان دست ها و تلاطم غرور و عاطفه برانگیز این دوایر زنده انسانی در همان حال یادآور طواف آهنگینی گرد دوست است. ساخت همیشه ی تدویری آثار و نمودهای مذهبی را گرد وحدت محوری القا می کند. شما اگر در مسجد بزرگ اصفهان و دیگر مساجد آن منطقه و زیر گنبد فیروزه گون و پر هیاهو از نقش ها و طرح های متقارن بنشینید و به بالا خیره شوید در می یابید که نقش ها در حواشی پایینی سقف گنبد به تدریج به سمت مرکز خود که نقطه ی انتهایی باشد حرکت رازگونه یی دارند گویی ابتدا همیشه آهسته و با شتاب به جانب آن نقطه ی کذایی از هم سبقت می گیرند و در نهایت در نقطه ی میعاد به هم می رسند و یگانه می شوند این ساختار تدویری به گونه یی یادآور ساختار منحنی آسمان نیز هست، خصوصاً شب های تاریک که ستاره ها تا ژرفای ابدی آسمان را مجسم می سازند»
3)کثرت در وحدت، وحدت در کثرت و نمود آن در سینه زنی:
یکی شدن و به یگانگی رسیدن یکی از رهاوردهای سینه زنی و این آیین پر هیبت است از همانگاه که سینه زنان با دست چپ کمر سینه زنِ کناری خود را گرفته به این معنی است که:
با یکی شدن می خواهیم کمر همت ببندیم در این عزا و تشریک مساعی کنیم. رسم است که سینه زنان به کمر خود شال می بندند و در واقع نشان می دهند که در این آیین عزاداری برای همکاری کمر همت بسته اند و با هم یک تن اند؛ یک تن واحد. گردش دست ها با هم، گردیدن حول یک محور و یک نقطه، چرخش پاها در یک زاویه ی دایره یی و در نهایت و در نهایت یک وحدت کثیر است. انسان با دیدن حلقه های تو در توی سینه زنی بوشهری و تشابه آن به حرکت حلزونی در یک محور به یاد این شعر حافظ می افتد:
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
آن جمعیت بسیار و پریشان خاطر را به نقطه ی واحد رساندن و یک دست و یک صدا را تکرار کردن اتحادی است زیبا از آن جمع پرشور و پریشان آدمی.
4) هیجان آخرین:
سینه زنی بوشهری با اجرای «هیا مولا» به پایان می رسد.
بلافاصله پس از دعای نوحه خوان و با ادای کلمه ی «مرواتون همه سال» ۱
که واژه یی باستانی است، سینه زنان به دسته های کوچک تقسیم شده و در حالی که با دست ها کمر یکدیگر را گرفته اند پشت سر هم حرکت کرده و جملات شعار گونه و رجز گونه یی را تکرار می کنند که در جواب شخص سرآهنگ می باشد. در این گونه حرکات سینه زدن در کار نیست، تنها هنگام ایستادن رو به روی یکدیگر همان کلمات شعار گونه را تکرارکرده و سینه زدن را به مرز جنون می کشانند که گاه به غش کردن برخی سینه زنان می انجامد؛ این مرحله اوج آخرینِ سینه زنی در بوشهر است. بررسی از ناحیه ی دیگر این آیین پرشور به درازا خواهد انجامید. بی شک لحظه هایی در این نوع مراسم وجود دارد که از نقطه نظر جمال شناسی قابل تأمل و نقد و بررسی نیز خواهد بود.
۱ـ مروا: فال نیک، بخت نیک، نوعی دعای خیر؛ ضد مرغوا یعنی فال بد:
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا جای طرب گیرد شجن جای شجر گیر گیا
منبع :

و حسین علیه السلام بزرگترین انتخاب زندگی انسان است
و هزینه این انتخاب دینداریست ونه دیندانی .
حسین علیه السلام شهید شد تا بگوید خدا اولویت اول زندگیمان باشد وعباس علیه السلام قطعه قطعه شد که بگوید برای این اولویت باید از امام تبعیت کردو تبعیت یعنی محبت صدادار یعنی مودت و...
عشق سروده شد و ما ادرئک ما لیله القدر و عشق علیه السلام را چگونه بنویسم که نوشتنی نیست و قلم نوشتن آن اشک است .
اشک شناخت که خدا راشکر که حسین را به ما نشان دادی و اوج شجاعت و حریت یک انسان کامل را برایمان به تماشا گذاشتی .خدا را شکر که فهمیدم خداوند به چه کس نازد و تمام محبت خود را به سوی چه کسی برده است .آری چه خوش گفت حضرت الله {خلق کردم -چون دوست داشتم شناخته شوم }
و حسین به این دوست داشتن لبیک گفت و شراب محبت نوشید و از سر شناخت و عقل سلیم که همان عشق است در جایگاه صدق نزد مالک خویش پر گشود .
مهم انتخاب کردن نیست -مهم پای انتخاب ایستادن است و حسین فاطمه (س)به عهد خود عمل کرد و رضوان الهی را بدست آورد که فرمود {و رضوان من الله اکبر }
و اینک ما و این آیه مبارکه : ادعونی استجب لکم ....خدا اولیت اول زندگیت باشد تا اجابت کنم شما را

* اعمال روز دحو الارض
مرحوم میر داماد ( ره ) در رساله اربعه در بیان اعمال روز دحو الارض آوردهاند: از افضل اعمال مستحبه که در روز دحو الارض مورد تاکید میباشد زیارت امام رضا علیه السلام است، دعایی مخصوص و نماز مخصوص در روز دحو الارض رسیده است، این روز، روز عبادت خاص است « عَلِیُّ بْنُ مُوسَى بْنِ طَاوُسٍ فِی کِتَابِ الْإِقْبَالِ قَالَ رَأَیْتُ فِی کُتُبِ الشِّیعَةِ الْقُمِّیِّینَ قَالَ رُوِیَ أَنَّهُ یُصَلَّى فِی الْیَوْمِ الْخَامِسِ وَ الْعِشْرِینَ مِنْ ذِی الْقَعْدَةِ رَکْعَتَانِ عِنْدَ الضُّحَى بِالْحَمْدِ مَرَّةً وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَیهَا خَمْسَ مَرَّاتٍ وَ یَقُولُ بَعْدَ التَّسْلِیمِ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ وَ تَدْعُو وَ تَقُولُ یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ؛ وسائلالشیعة ج : 8 ص : 182»
در کتب قمیین اینطور آمده است که در این روز، دو رکعت نماز نزدیک بالا آمدن آفتاب و چاشت خوانده شود در هر رکعت بعد از حمد 25 مرتبه سوره "و الشمس" را بخواند و بعد از نماز، لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم را بگوید و این اعمال، معرف روز «دحو الارض» است و بعد از آن هم دعا کند، که انشاء الله دعای او مستجاب است و اینطور تعلیم شده است که بگوید: « یا مُقیلَ العَثرات اَقلنی عَثرتی» ای کسی که اقاله میکنی لغزشها را لغزشهای مرا اقاله کن و از آن درگذر، ای کسی که اجابت دعا میکنی دعای مرا اجابت کن و ای خدایی که به همه احوال و حالات توجه داری، صدای مرا هم مورد توجه قرار ده و آنچه بدی کرده ام و آنچه وجود مرا به آن تحقق داده است و به آن جهت کشانده است از آن در گذر.
در اعمال روز دحو الارض شیخ ( ره ) دعایی در مصباح نقل کرده است:
25 ذیالقعدة زمین از زیر کعبه گسترش یافت و روزه این روز مستحب است و روز این روزه معادل 2 ماه روزه است و نیز مستحب است که در این روز این دعا خوانده شود «اللهم داحی الکعبة و فالق الحبة و صارف اللزبة و کاشف کل کربة أسألک فی هذا الیوم من أیامک التی أعظمت حقها و أقدمت سبقها و جعلتها عند المؤمنین ودیعة و إلیک ذریعة و برحمتک الوسیعة أن تصلی على محمد و آل محمد عبدک المجیب فی المیثاق القریب یوم التلاق فاتق کل رتق و داع إلى کل حق ...» (مصباحالمتهجد ص : 669)
خدایا تو که گسترش دهنده کعبه هستی و شکافنده دانهها هستی، و سختیها را تو عوض و منصرف میکنی و بر طرف کننده هر گرفتاری و سختی هستی از تو میخواهم در این روز از ایام مخصوص خودت که حق آن روز را بزرگ قرار دادی، این روز را از جهت فضیلت بر همه روزها برتری دادی و...
این روز، روز میثاق قریب الهی است، روز دحو الارض روز پیچیده شدن زمین است؛ یعنی این روز مرادف با روز قیامت است، اگر روز دحو الارض روز پهن شدن زمین است، روز قیامت روز جمع شدن زمین است، روز قیامت «یوم التلاق» است و این روز، روز، «رحمت و گستردگی» است و همچنین هر چه رتق و فتق شده در روز دحو الارض شده است این روز، روز دعوت به حق است و این روز، روز داعی الی الحق است و در تعبیر رسیده است که "داعی الی کل حق" یعنی روز دعوت به همه حق میباشد و دحو الارض پهن شدن زمین از زیر خانه کعبه است، در واقع در این روز آب در سراسر زمین فراگیر شده است و به جهات مسکونی زمین منتقل شده است و دحو الارض موجب حیات زمین شده است و به گونهای شرایط زیستی در آن فراهم گردیده است.
به عبارت دیگر کره زمین دارای محورهایی است و قطبهایی دارد، قطب حیات، جدای از قطبهای دیگر است، قطب حیات زمین و محور اساس برای تشکیل حیات، در روز دحو الارض از خانه خدا کعبه شروع شده.
* معنای کلمه " دحو" :
زمانی که بچهایی به راه میافتد و قدرت دست و پا و توان فکری خود را مییابد آن روز، روز «دحو» این بچه است یعنی روزی که این قدرت و این توان در او بوجود میآید.
از حسن بن على الوشا روایت است که گفت: من کودک بودم که در شب بیستوپنجم ماه ذیالقعده با پدرم در خدمت امام رضا علیه السلام شام خوردیم، حضرت فرمود : امشب حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت عیسى علیه السلام متولد شدهاند و زمین از زیر کعبه پهن شده است، پس هر که روزش را روزه بدارد چنان است که شصت ماه را روزه داشته باشد.
روایت دیگر است که فرمود در این روز حضرت قائم علیه السلام قیام خواهد نمود و در روایتی نیز آمده است هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت بسر آورد براى او عبادت صد سال نوشته شود و براى روزهدار این روز هر چه در میان آسمان و زمین است، استغفار کند، این روزى است که رحمت خدا در آن منتشر شده است.« مفاتیح الجنان اعمال ماه ذیقعده »
* دحو الارض روز ذکر و اجتماع
روز دحو الارض روز ذکر و اجتماع است و اجر زیادی برای اهل عبادات است و از آنجا که آغاز حیات و رویش و زندگی، روز ارزشمندی برای هر موجودی است، پس میتوان ادعا کرد محور ارزشمندی زمین روز دحو الارض است چرا که به حیات رسیده است.
* تغییر در حوزههای مغناطیسی زمین
در لغت، معانی مختلفی برای دحو الارض نقل شده است، در یک معنا میتوان گفت در ذات زمین دحو محقق شده است به این معنا که آن خمیرمایه حوزههای مغناطیسی و چرخشهای اتمهایی که در ذات زمین بوده است، از زیر خانه کعبه و از این نقطه شروع شده است و به سایر قسمتهای زمین تغییر و گسترش یافته و به حد کمال رسیده است، تا بتواند دارای حیات شود، چه حیات گیاهی و نباتی و چه حیات حیوانی و انسانی و ظاهرا مقصود از دحو الارض این معنا است.
معنی «دحو الارض» به معنی به راه افتادن زمین از نظر حیات میباشد و از بیانات و ادعیه ای که به ما رسیده است اینطور برداشت میشود که در این روز یک اثر ذاتی در زمین حاصل شده است و حیات به زمین تعلق گرفته است و اینکه گفته شد در این روز دو رکعت نماز خوانده شود و در هر رکعت 25 مرتبه سوره " و الشمس " خوانده شود اشاره به این مطلب است که ارتباط خورشید با زمین و تابش آن به زمین که موجب تغییر ذاتی بر روی زمین شده و حقیقت زمین تغییر ماهوی پیدا کرده است و به کمال رسیده و صاحب حیات شده است، همانطور عبادت و نماز همچون خورشید بر جان و روح تابیدن میگیرد و آن را به کمال میرسد و حیات معنوی را در وجود انسان میدمد.
* جنبه ذاتی و اکتسابی زمین در معنای دحو الارض
در اینجا اگر جنبه ذاتی زمین را لحاظ کنیم، معنای دحو الارض اینگونه میشود: نخست این که زمین در درون ذات خود چرخشها و حرکتهایی داشته است که منتقل به سمت حیات شده است، دوم این که زمین آب را پذیرفته؛ یعنی زمین در قسمتهای مختلف آب را پذیرفت و این امر موجب حیات آن شد.
اگر مقصود جنبه اکتسابی زمین باشد نه ذاتی آن، دحو الارض به معنی پذیرش رحمتهای الهی است و بر حسب پذیرشی که پیدا میکند آثار جدیدی مییابد، البته ما در فلسفه میگوییم "کل ما بالعرض لابد اَنْ یَنتهی اِلی ما بِالذات " در چنین روزی زمین لباس رحمت خاص بر تن کرده است، همین هم رحمت معنوی و هم رحمت مادی شامل او شده است و به عبارت دیگر روز دحو الارض روز بارور شدن زمین و روز توانمند کردن زمین است.
* کشیده شدن رحمت مادی و معنوی از کعبه به اطراف عالم
یک معنای دحو الارض هم «کشاندن» است؛ یعنی رحمت مادی و معنوی از زیر کعبه کشانده شده است و تعبیر دیگری گسترده شدن و پهن شدن حیات و رحمت الهی از کعبه به سراسر زمین است و در آن روز خدا رحمت خود را منتشر کرده است؛ یعنی همانگونه که بیان شد زمین دارای محورهای متعددی میباشد یک محور آن دو قطب مغناطیسی زمین است که امروز بر قطب شمال و جنوب میباشد و قطب دیگر او قطب حیات و رحمت الهی است که موجب زنده شدن گیاهان و حیوانات و انسانها است که آن مسجد الحرام و کعبه میباشد.
* یوم الاجتماع
اگر در کره زمین محوری به طرف مقابل کعبه رسم کنیم، میبینیم در دو نقطه به هر سمت نماز بخوانی درست است، یکی خود کعبه و دیگری طرف مقابل آن و از این دو قطب همه رحمت الهی به عالم منتشر شده است، اگر امروزه نماز گزاران رو به سوی کعبه نماز میخوانند، روز دحو الارض که "یوم الاجتماع" است همه نماز گزاران روی زمین نماز وارد شده در این روز را بخوانند تمام اهل زمین همه بر محور کعبه هستند.
* روز عظمت و روز اقدم
روز دحو الارض روز عظمت است و خدا بواسطه این صفاتی که به زمین داد به او عظمت داد همچنین این روز، روز «اقدم» نیز میباشد که بر همه روزهای دیگر بواسطه رحمت الهی پیشی گرفته است
برخی از بزرگان و اهل معرفت گفته اند: دحو الارض به معنای بیرون آمدن خشکی از زیر آب است و اولین نقطه ای که از زیر آب خارج شده است کعبه است و این معنای خاص و لطیفی است ولی آنچه در روایات آمده است و قابل استفاده است بحث فضیلت و ممتاز بودن این روز است.
دحو الارض به معنی حیات یافتن زمین است و این مطلب از سایر جهات بیشتر جلوه دارد و این حیات یافتن یا به تغییر ماهیت زمین مربوط است که پذیرش حیات یافته است، یا اینکه زمین حیات داشته است ولی در این روز به کمال خود رسیده است که مقدماتی دارد و مقدمات که جمع شد جهش میآید و زمین در این روز به کمال رسیده است و به عبارت دیگر هر چیزی بلوغی دارد، مثل بارور شدن درخت و حیوانات و... بلوغ همه کمالات از این موجود به فعلیت میرسد و نقطه شروع بلوغ و کمال، از خانه خداست، البته مباحث فنی و دقیق هیوی و نجومی در این جا مطرح است که محل خود را میطلبد.
جام دینی:
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، کربلایی حمید علیمی مداح و ذاکر اهل بیت (علیهم السلام) پس از ۲۰ روز تلاش توانست از طریق کشور ثالث خود را به سوریه رسانده و در میان مدافعان حرم حضرت زینب برای دفع شر وهابی های ملعون از این حرم امن اهل بیت جای بگیرد.
وی درباره حضورش در سوریه گفت: بیشتر پروازهای ایران به دمشق لغو شده است ومن از طریق کشور دیگری وارد سوریه شده ام و به شوق حرمی آمدم که هر خشت آن ریشه عمر حسینی ها است، عمری گفتم یالیتنا کنا معک و اکنون وقت آن است که این حرف را ثابت کنم.











اسم مبارك آن بزرگوار علي است و مشهورترين القاب آن حضرت زين العابدين و سجّاد است و مشهورترين كنية او ابامحمد وابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش پنجاه و هفت سال است زيرا پانزدهم جمادي الاول سال سي و هشت از هجرت به دنيا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت اميرالمؤمنين (ع) است و تقريباً بيست و سه سال به پدر بزرگوار زندگي كرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سي و چهار سال است.
علم امام سجّاد (ع)
اگر اميرالمؤمنين عليه السلام مي گويد: «از من بپرسيد هرچه مي خواهيد كه به خدا قسم تمام وقايع را تا روز قيامت مي دانم، حضرت سجاد نيز مي گويد: «اگر نمي ترسيدم كه مردم در حق ما غلوّ كنند، وقايع را تا روز قيامت مي گفتم.»
تقواي امام سجاد (ع)
اميرالمؤمنين
عليه السلام مي فرمود:
والله لو اعطيت الاقاليم السبعة وما تحت افلا كها علي ان
اعصي في نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلت.
«به
خدا قسم اگر تمام عالم هستي را به من دهند كه به مورچه اي ظلم كنم و بيجهت پوست جوي
را از دهان آن بگيرم، نمي كنم.»
حضرت سجّاد نيز مي فرمود:
تعصي الاله وانت تظهر حبّه هذا لعمري في الفعال بديع
لو كنت تظهر حبه لأطعته ان المحب لمن يحب مطيع
«خداوند را معصيت مي كني و ادعا مي كني كه او را دوست داري. به جان من اين ادعا از عجايب امور است. اگر راستي خدا را دوست داشتي او را اطاعت مي كردي، زيرا محّب هميشه مطيع محبوب است.»
عبادت امام سجاد (ع)
دربارة
اميرالمؤمنين گفته شده است كه روزها به ايجاد باغ و قنات براي فقرا و محتاجين مشغول
بود، و تا به صبح عبادت مي كرد. حضرت سجّاد نيز چنين بود چه بسيار باغها و قنوات كه
به دست ايشان براي ديگران آباد يا ايجاد شد. عبادت و سجدة او به حدي بود كه به زين
العابدين و سجّاد ملقّب شد.
از
رسول اكرم روايت شده كه روز قيامت خطاب مي شود: «كجا است زين العابدين؟» و مي بينم
كه فرزندم علي بن الحسين جواب مي دهد و مي آيد. از امام باقر روايت شده كه: «پدرم
را مي ديدم كه از كثرت عبادت پاهاي او ورم كرده، و صورت او زرد، و گونه هاي او
مجروح، و محل سجدة او پينه بسته بود.»
سخاوت، فتوت و رأفت امام سجّاد (ع)
در
تاريخ است يكي از كارهاي اميرالمؤمنين (ع) اداره كردن فقرا بطور مخفيانه بوده است.
اميرالمؤمنين شبها خوراك، پوشاك و هيزم به خانة بينوايان مي برد، و آن بينوايان حتي
نمي دانستند كه چه كسي آنها را اداره مي كند. همچنين ميان مورخين مشهور است كه امام
سجاد (ع) چنين بوده است.
راوي
مي گويد: در محضر امام صادق (ع) بوديم كه از مناقب اميرالمؤمنين (ع) صحبت شد و گفته
شد هيچ كس قدرت عمل اميرالمؤمنين را ندارد و شباهت هيچ كس به اميرالمؤمنين، بيشتر
از علي بن الحسين نبوده است كه صد خانواده را اداره مي كرد. شبها گاهي هزار ركعت
نماز مي خواند.»
از
طريق اهل تسنن روايت شده است كه چون حضرت سجاد شهيد گشت روشن شد كه آن حضرت صد
خانواده را بطور مخفي اداره مي كرده است.
زهد امام سجّاد (ع)
چنانچه
اميرالمؤمنين (ع) زاهد به تمام معني بوده است و دلبستگي به مالي و به كسي جز به
خداي متعال نداشته است. همچنين بوده است امام سجاد (ع). لذا به اصحاب خود سفارش مي
فرمود:
اصحابي، اخواني، عليكم بدار الآخرة ولا اوصيكم بدار الدنيا فانكم عليها وبها
متمسكون اما بلغكم ان عيسي عليه السلام قال للحواريين. الدنيا قنطرة فاعبروها ولا
تعمروها. وقال: من يبني علي موج البحر داراً؟ تلكم الدار الدنيا ولا تتخذوها
قراراً.
«اي
ياران من، برادران من، مواظب خانة آخرت باشيد من سفارش دنيا را به شما نمي كنم زيرا
شما بر آن حريص هستيد و به آن چنگ زده ايد. آيا نشنيده ايد كه حضرت عيسي به حواريون
مي گفت: دنيا پل است، از روي آن بگذريد و به تعميرش نپردازيد! چه كسي روي موج آب
خانه مي سازد؟ موج دريا اين دنيا است، به آن دلبستگي نداشته
باشيد.»
شجاعت اميرالمؤمنين (ع)
شجاعت
اميرالمؤمنين (ع) زبانزد خاص و عام است. و اگر گفتار امام سجاد (ع) را در مجلس ابن
زياد و در مجلس يزيد و مخصوصاً خطبة آن بزرگوار را در مسجد شام در نظر بگيريم شجاعت
اين بزرگوار نيز بر ما روشن مي شود.
اميرالمؤمنين
شجاعت خود را در ميدان براي افرادي مثل عمروبن عبدود و مرحب خيبري به كار مي برد و
فرزند گرامي او امام سجّاد، شجاعت را در مجلس ابن زياد و مجلس يزيد و روي منبر در
مسجد شام به كار برده است.
سياست امام سجّاد (ع)
اميرالمؤمنين
به اقرار همة مورخين از سنّي و شيعه پاسدار اسلام بود و رأي و تدبير او فوق العاده
مفيد بود، چنانكه عمر بيشتر از هفتاد مورد گفته است: لولا علي لهك عمر، يعني: «اگر
علي نبود عمر هلاك شده بود.»
امام
سجاد عليه السلام در مدت سي و پنج سال پاسدار شيعه بود. مورخين معتقدند كه تدبير
امام سجّاد، مدينه را و بسياري از شيعيان را از دست كساني چون يزيد و عبدالملك
مروان نجات داد.
حلم امام سجاد (ع)
دربارة اميرالمؤمنين گفتاري نقل شده و ايشان فرمودند: «برآدم بيخردي گذشتم
كه به من بد مي گفت. از او صرف نظر كردم گويي كه او حرفي نزده است.»
دربارة امام سجاد نيز گفتاري نقل شده است و ايشان فرمودند:
«بر كسي گذشتم كه به من بد مي گفت. بدو گفتم كه اگر راست مي گويي خداوند
متعال مرا رحمت كند، و اگر دروغ مي گويي خدا تو را بيامرزد!»
تواضع امام سجاد (ع)
آن
حضرت با فقرا مي نشست، با آنان غذا مي خورد، از آنان دلجويي مي كرد، به آنان لطف
داشت و پناه آنان بود، براي آنان كار مي كرد و از آنان پذيرايي مي نمود، و دربارة
آنان به ديگران سفارش مي كرد.
تاريخ
نويسان اقرار دارند كه امام سجاد (ع)، دوست داشت فقيران، يتيمان و بينوايان سر سفره
اش باشند و با آنها بنشيند، غذا براي آنها آماده كند و حتي غذا در دهن آنان بگذارد.
فصاحت و بلاغت امام سجّاد (ع)
فصاحت
به معني خوب سخن گفتن، مجاز، كنايه، لطايف و مثالها را به كار بردن است. و بلاغت
سخن خوب گفتن، بجا سخن گفتن، از طول كلام بي فايده پرهيز داشتن است. فصاحت و بلاغت
اميرالمؤمنين مورد اقرار همه است آنچنانكه دربارة نهج البلاغه گفته شده:
دون
كلام الخالق وفوق كلام المخلوق.
جهاد امام سجاد (ع)
اميرالمؤمنين
عليه السلام بزرگترين مجاهد اسلام است كه توانست اسلام را از دست كفار و مشركين
نجات دهد. ولي فرزندش امام سجّاد گرچه در كربلا كشته نشد اما وجودش، بقايش و اسارتش
عامل بقاي اسلام بوده است. قيام ابي عبدالله الحسين (ع) درختي بود كه در كربلا
كاشته شد و آبياري و به ثمر رساندن و نگاهداري از آن به دست امام سجاد (ع) به دست
زينب كبري انجام گرفت.
تدبير
امام سجاد در اسارت، گريه هاي امام سجاد در مدينه، نوحه خواني و روضه خوانيهاي آن
حضرت در مدت سي و پنج سال سخنرانيش، به موقع جهادي بود فوق العاده مفيد و ثمربخش كه
تحليل سياسي تاريخ، اين مطالب را نشان مي دهد.
عفو
و جوانمردي امام سجّاد (ع)
اگر
تاريخ دربارة اميرالمؤمنين (ع) مي گويد كه چگونه از ابن ملجم مواظبت كرد و هنگامي
كه ظرف شيري را براي حضرت مي آوردند نيمي را مي خورد و نيم ديگر را براي او مي
فرستاد، و دربارة او وصيّت و سفارش فراوان نمود، دربارة امام سجّاد نيز منقول است
كه: فرماندار مدينه كه دل امام سجاد را خون كرده بود، از طرف عبدالملك مروان معزول
شد و امر شد كه او را به درختي ببندند و مردم بيايند و به او توهين كنند. امام سجاد
(ع) اصحاب خود را خواست و سفارش فرمود كه مبادا به او توهين شود! امام سجاد نزد او
رفت و او را دلداري داد و نزد عبدالملك مروان وساطت او را كرد كه از اين خواري نجات
يابد.
آن
فرماندار معزول مي گفت از علي بن الحسين و يارانش ترس دارم زيرا به آنها ظلم بسيار
كردم.
ابهت و شخصيت امام سجّاد (ع)
دربارة
اميرالمؤمنين (ع) گفته شده كه بسيار متواضع بود، ولي بزرگي شخصيّت آن بزرگوار ميان
همه محفوظ بود. همچنين است فرزند عزيزش امام سجاد (ع).
در
تاريخ ضبط است كه هشام بن عبدالملك به حج آمده بود و كثرت جمعيت مانع شدكه حجر
الاسود را استلام كند. پس در گوشه اي براي او فرشي انداخته و نشسته بود كه امام
سجّاد وارد طواف شد و وقتي به حجر الاسود رسيد، مردم كنار رفتند و حضرت مكرّر
استلام نمود. هشام فوق العاده ناراحت شد. يكي از اطرافيان پرسيد: اين مرد كيست كه
مردم چنين به او احترام دارند؟ هشام تجاهل كرد و گفت نمي دانم. فرزدق آنجا بود، في
البداهة قصيدة
مفصلي دربارة امام سجاد سرود. ما چند بيت از آن قصيده را مي آوريم: تمام قصيده در
مناقب ابن شهر آشوب موجود است:
هذا
الذي تعرف البطحاء وطاته
والبيت يعرفه والحل والحرم
ما قال
لاقط الا في تشهده
لولا التشهد كانت لانه نعم
يغضي
حياء ويغضي من مهابته
فما يكلم الا حين يبتسم
من
معشر حبهم دين وبغضهم
كفر وقربهم منجي ومقتصم
مقدم
بعد ذكر الله ذكرهم
في كل فرض ومختوم به الكلم
زندگي امام سجاد (ع)
مي
دانيم زندگي اميرالمؤمنين (ع) پر تلاطم بود در نهج البلاغه مي فرمايد: صبرت وفي
العين قذي وفي الحلق شجي. يعني: «صبر نمودم در مصايب نظير كسي كه خاري در چشم و
استخواني در گلو داشته باشد.» ولي زندگي امام سجّاد عليه السلام از زندگي
اميرالمؤمنين عليه السلام بسيار پرتلاطم تر بود. آن حضرت در بحبوحة جنگ صفين به
دنيا آمد: در زمان معاويه و آن جناياتش پرورش پيدا كرده. معاويه را با كشتارهاي
دسته جمعي شيعيان، با اشاعة سبّ اميرالمؤمنين در خطبه ها و بعد از نمازها ديده است.
بعداً حماسة كربلا و اسارت، كه هر روزي از آن چند بار مرگ است، مجلس ابن زياد و
مجلس يزيد را با اهل بيت پدرش پشت سر نهاد. قضية حره كه ننگي است بر دامن مسلمانان
را مشاهده كرد.
يزيد
سال دوم سلطنت، شخصي را با پنج هزار لشگر به مدينه فرستاد و دستور قتل عام داد و سه
روز مدينه را براي لشگريان خود مباح اعلام نمود.
او
شاهد قضية عبدالله بن زبير است ـ كه همة بني هاشم و من جمله محمد بن حنفيه را در
شعب ابي طالب جمع نمود كه بسوزاند و چون دشمن رسيد موفق نشد ـ شاهد مروان بن حكم
بود كه دشمن سرسخت اهل بيت بود. شاهد حكومت عبدالملك مروان با فرماندارش حجاج بن
يوسف ثقفي است. زنداني زندان حجاج بن يوسف است كه در ميان بياباني، پنجاه هزار
زنداني در آن زندان بود و دميري در حياة الحيوان مي گويد خوراك آنها دو قرصه نان
بود كه بيشتر آن خاكستر بود. شاهد كشتار بيشتر از صد هزار نفر بود به جرم دوستي با
اهل بيت. پنجاه و هفت سال در اين دنيا زندگي كرد ولي هر روز از آن براي آن بزرگوار
قتلگاهي بود.

خلاصه ای از زندگی نامه حضرت ابالفضل العباس(ع)
خاندان حضرت عباس (ع):
در سال 26 هجري قمري، حضرت عباس (ع) پايه عرصه
گيتي نهاد. مادر گراميش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربيعه بن عامر كلبي و كنيه اش
(ام البنين) بود.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، كه اميرالمومنين از برادرش
عقيل، كه به اصل و نسب قبايل آگاه بود، درخواست كرد زني را از دودماني شجاع براي
او خواستگاري كند و عقيل، فاطمه كلابيه (ام البنين) را براي آن حضرت خواستگاري كرد
و ازدواج صورت گرفت.
اميرالمومنين (ع) از اين بانوي گرامي، صاحب چهار پسر
به نامهاي عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.
عباس (ع) ازبرادران ديگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خويش،
حسين (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار كردند.
ارادت قلبي ام البنين (س) به خاندان پيامبر (ص) آنقدر بود كه امام
حسين (ع) را از فرزندان خود بيشتر دوست مي داشت؛ بطوري كه وقتي به اين بانوي گرامي
خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسين (ع)
باخبر سازيد و چون خبر شهادت امام حسين (ع) به او داده شد، فرمود
رگهاي قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زير اين آسمان كبود است، فداي امام حسين (ع).
دوران كودكي حضرت ابوالفضل العباس (ع):
در روزهاى كودكى عباس، پدر گرانقدرش چون آيينه معرفت، ايمان، دانايى و كمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانىاش بر وى تاثير مىنهاد. او از دانش و بينش على(ع) بهره مىبرد. حضرت در باره تكامل و پويايى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در كودكى علم آموخت و به سان نوزاد كبوتر، كه از مادرش آب و غذا مىگيرد، از من معارف فرا گرفت.
در آغازين روزهايى كه الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع)
به فرزندش فرمود: بگو يك. عباس گفت: يك حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى كرد و
گفت: شرم مىكنم با زبانى كه خدا را به يگانگى خوانده ام، دو بگويم.
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده اى پاك و مبارك براى ايام
نوجوانى و جوانى عباس فراهم كرد تا در آينده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه
و مردانگى باشد. گاه كه على(ع) با نگاه بصيرت آميز خود آينده عباس را نظاره
مىكرد، با لبختدى رضايت آميز، سرشك غم از ديدگان جارى مىكرد و چون همسر مهربانش
از علت گريه مىپرسيد، مىفرمود: دستان عباس در راه يارى حسين(ع) قطع خواهد شد.
آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنين
خبر مىداد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمويش جعفر بن
ابىطالب در بهشت پرواز كند.
محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مىداشت تا پاره پيكرش را ببوسد ،
ببويد و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد.
از اينرو لحظهاى عباس را از خود دور نمىساخت. فرزند پاكدل على(ع) در
مدت 14 سال و چهل و هفت روز، كه با پدر زيست، هميشه در حرب و محراب و غربت و وطن
در كنار او حضور داشت.
در ايام دشوار خلافت، لحظه اى از وى جدا نشد و آنگاه كه در سال37
هجرى قمرى جنگ صفين پيش آمد، با آن كه حدود دوازده سال داشت، حماسهاى جاويد آفريد.
مقام علمي حضرت عباس (ع):
حضرت عباس (ع) در خانه اي زاده شد كه جايگاه دانش و حكمت بود. آن جناب از محضر اميرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كسب فيض كردند و از مقام والاي علمي برخوردار شدند.
لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس (ع)
نقل شده است كه فرموده اند: زق العلم زقا، يعني همان طور كه پرنده به جوجه خود
مستقيماً غذا مي دهد، اهل بيت (ع) نيز مستقيماً به
آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.
علامه محقق، شيخ عبدالله ممقاني، در كتاب نفيس تنقيح المقال، در مورد
مقام علمي و معنوي ايشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقيه و دانشمندان ائمه (ع)
و شخصيتي عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاك بود.
مقام حضرت عباس (ع) نزد ائمه (ع):
اگر بخواهيم مقام و منزلت حضرت عباس (ع) را از ديدگاه
امامان معصوم (ع) دريابيم، كافي است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع)
توجه كنيم.
در شب عاشورا، وقتي دشمن در مقابل كاروان امام حسين (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و
فرياد كرد، امام حسين (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود:
برادر جان، جانم به فدايت، سوار مركب شو و نزد اين قوم برو و از ايشان
سوال كن كه به چه منظور آمده اند و چه مي خواهند.
در اين ماجرا دو نكته مهم وجود دارد يكي آنكه امام به حضرت عباس مي فرمايد: من فدايت شوم. اين عبارت دلالت بر عظمت شخصيت عباس (ع) دارد، زيرا امام معصوم العياذ بالله سخني بي مورد و گزاف نمي گويد و نكته دوم آنكه، حضرت به عنوان نماينده خود عباس (ع) را به اردوي دشمن مي فرستد.
روز عاشورا هنگامي كه حضرت عباس (ع) از ا سب بر
روي زمين افتاد، امام حسين (ع) فرمودند:
الان انكسر ظهري و
قلت حياتي
يعني (اكنون پشتم شكست و چاره ام كم شد). اين جمله بيانگر اهميت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتيباني از امام حسين (ع) است.
امام زمان (ع)، در قسمتي از زيارتنامه اي كه براي شهداي كربلا ايراد كردند، حضرت عباس (ع) را چنين مورد خطاب قرار مي دهند: السلام علي ابي الفضل العباس بن اميرالمومنين المواسي اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادي له،الوافي الساعي اليه بمائه، المقطوعه يداه لعن الله قاتله يزيد بن الرقاد الجهني و حكيم بن طفيل الطائي.
امام زين العابدين (ع) به عبيدالله بن عباس بن علي بن ابي طالب (ع) نظر افكند و اشكش جاري شد. سپس فرمود:هيچ روزي بر رسول خدا (ع) سخت تر ازروز جنگ احد نبود، زيرا در آن روز عموي پيامبر، شير خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب كشته شد و بعد از آن روز بر پيامبر هيچ روزي سخت از روز جنگ موته نبود، زيرا در آن روز پسر عموي پيامبر جعفر بن ابي طالب كشته شد سپس امام زين العابدين (ع) فرمود: هيچ روزي همچون روز مصيبت حضرت امام حسين (ع) نيست كه سي هزار تن در مقابل امام حسين (ع) ايستادند و مي پنداشتند، كه از امت اسلام هستند و هر يك از آنها مي خواستند از طريق ريختن خون امام حسين (ع) به نزد پروردگار مي انداخت و ايشان را موعظه مي فرمود و كار را تا آنجا كشاندند كه آن حضرت را از روي ظلم وجور و دشمني به شهادت رساندند.
آنگاه امام زين العابدين (ع) فرمود: خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت كند كه به حق ايثار كرد و امتحان شد و جان خود را فداي برادرش كرد تا آنكه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض، دو بال به او عطا كرد تا همراه ملائكه در بهشت پرواز كند، همان طور كه به جعفر بن ابي طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقيق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتي دارد كه روز قيامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه مي خورند.
ايثار و جانبازي، راز و رمز تعالي حضرت عباس (ع):
با توجه به رواياتي كه در شان حضرت عباس (ع) از ائمه
عليهم السلام رسيده و در آن به ايثار و فداكاري در راه امام خويش تصريح شده است،
به روشني، فضيلت و مقام آن بزرگوار آشكار مي شود. حضرت عباس (ع) فرزند كسي است كه
آيه ( و من الناس يشري نفسه ابتغاء مرضات الله, بقره-207) در شانس نازل شد و از
سلاله دودماني است كه اسوه ايثار و از خودگذشتگي بودند و سوره هل اتي، در شان
ايثار ايشان نازل شده است.
فداكاري، ايثار و جانبازي در اسلام و مكتب اهل بيت عليهم السلام از
جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ به طوري كه اميرمومنان در جايي ايثار را برترين
فضيلت اخلاقي مي داند.
در جايي ديگر، علي (ع) ايثار را بالاترين عبادت معرفي مي نمايد و در
روايتي ديگر غايت و هدف تمام مكارم اخلاقي را ايثار و از خودگذشتگي مي داند.
علي (ع) در قسمتي از نامه خود به حارث همداني مي فرمايد:
بدان كه برترين مومنان كسي است كه در گذشتن از جان و خانواده و مال خويش از ديگر
مومنان برتر باشد.
حال در اينجا اين سوال مطرح مي شود كه، مگر ساير شهيدان از جان خود
نگذشتند، پس چه چيزي حضرت عباس را از ساير شهيدان متمايز مي سازد؟
جواب اين است كه معرفت حضرت عباس (ع) از همه
شهيدان والاتر و اطاعتش از امام خويش، كاملتر بود. براساس ديدگاه اسلام و مكتب اهل
بيت (ع) آنچه اعمال نيك را از يكديگر متمايز مي سازد و ارزش اعمال را متفاوت مي
كند، همان معرفت و بينش و نيت شخص است و كلام پيامبر اسلام (ص) كه فرمود:
(ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين) شايد ناظر به اين
معنا باشد.
در ضمن رواياتي كه در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهاي
گوناگون و متفاوت نقل شده، به اين دليل است كه ثواب يا عذاب يك عمل معين، با توجه
به معرفت و نيت عامل آن متفاوت مي شود. به عنوان مثال، ثواب زيارت امام رضا (ع) در
روايتهاي معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضي روايات تصريح شده كه اين
تفاوت ثواب، به دليل تفاوت در معرفت اشخاص است.
آري حضرت عباس (ع) با كمال معرفت در راه دين و امام خويش جانبازي نمود
و مراحل كمال و تعالي را طي كرد.
القاب تابناك حضرت ابوالفضل العباس (ع)
1. قمر بنىهاشم
بهره مندى بسيار عباس از جمال و جلال و سيماى سپيد و زيبا و سيرت سبز
و نورانى، زمينه ساز اين لقب است.
2. باب الحوائج
كريمى از دودمان كريمان كه چون حاجتمندى سوى او روى كند، خواسته هايش
را برآورده مىسازد.
3. طيار
بيانگر مقام و عظمت حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.
4. الشهيد
شهادت، كه نشان نمايان ابوالفضل(ع) است و در چهره حيات او درخشندگى
بسيار دارد، زمينه ساز اين لقب است.
5.سقا
دلاورى عباس در صحنه هاى حيرت آور آبرسانى به تشنگان، سبب اين لقب
شد.
6. عبد صالح
لقبى كه حضرت صادق(ع) در زيارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:
السلام عليك ايها العبد الصالح.? سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.
7. سپه سالار
صاحب لواء يا سپه سالار لقب بزرگترين شخصيت نظامى است و عباس در روز
عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.
8. پرچمدار و علمدار
يادآور دلاوى و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) اين لقب
را برايش به ارمغان آورد.
9. ابوقربه (صاحب مشك)، عميد (ياور دين خدا)، سفير (نماينده حجت خدا)، صابر (شكيبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات ديگران) و ... از ديگر لقبهاى ابوالفضل است.
عباس بن على«ع>
فرزند امير المؤمنين،برادر سيد الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسين«ع»در روز عاشورا .عباس در لغت،به معناى شير بيشه،شيرى كه شيران از او بگريزند است.(1)مادرش«فاطمه كلابيه»بود كه بعدها با كنيه«ام البنين»شهرت يافت.على«ع»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنين ازدواج كرد.عباس،ثمره اين ازدواج بود.ولادتش را در(2)شعبان سال 26 هجرى در مدينه نوشتهاند و بزرگترين فرزند ام البنين بود و اين چهارفرزند رشيد،همه در كربلا در ركاب امام حسين«ع»به شهادت رسيدند.وقتى امير المؤمنين شهيد شد،عباس چهارده ساله بود و در كربلا 34 سال داشت.كنيهاش «ابو الفضل»و«ابو فاضل»بود و از معروفترين لقبهايش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواء الحسين،علمدار،ابو القربه،عبد صالح،باب الحوايج و...است.
عباس با لبابه،دختر عبيد الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از اين ازدواج،دو پسر به نامهاى عبيد الله و فضل يافت.بعضى دو پسر ديگر براى او به نامهاى محمد و قاسم ذكر كردهاند.
آن حضرت،قامتى رشيد،چهرهاى زيبا و شجاعتى كم نظير داشت و به خاطر سيماى جذابش او را«قمر بنى هاشم»مىگفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاه حسين«ع»و سقايى خيمههاى اطفال و اهل بيت امام را داشت و در ركاب برادر،غير از تهيه آب،نگهبانى خيمهها و امور مربوط به آسايش و امنيت خاندان حسين«ع»نير بر عهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسايش و امنيت داشتند(3).
روز عاشورا،سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتى علمدار كربلا از امام حسين«ع»اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه و خيمههاى بىآب،آب تهيه كند.ابو الفضل«ع»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و در بازگشت به خيمهها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايش قطع گرديد و به شهادت رسيد.البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همركاب با سيد الشهدا به ميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود .عباس،مظهر ايثار و وفادارى و گذشت بود.وقتى وارد فرات شد،با آنكه تشنه بود،اما بخاطر تشنگى برادرش حسين«ع»آب نخورد و خطاب به خويش چنين گفت:
يا نفس من بعد الحسين هونى
و بعده لا كنت ان تكونى
هذا الحسين وارد المنون
و تشربين بارد المعين
تالله ما هذا فعال دينى
و سوگند ياد كرد كه آب ننوشد.(4) وقتى دست راستش قطع شد،اين رجز را مىخواند :
و الله ان قطعتموا يمينى
انى احامى ابدا عن دينى
و عن امام صادق اليقين
نجل النبى الطاهر الأمين
و چون دست چپش قطع شد،چنين گفت:
يا نفس لا تخشى من الكفار
و ابشرى برحمة الجبار
مع النبى السيد المختار
قد قطعوا ببغيهم يسارى
فاصلهم يا رب حر النار
شهادت عباس،براى امام حسين بسيار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى كه به بالين عباس رسيد،اين بود:«الآن انكسر ظهرى و قلت حيلتى و شمت بى عدوى».(5) و پيكرش،كنار«نهر علقمه»ماند و سيد الشهدا به سوى خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيت خبر داد.هنگام دفن شهداى كربلا نيز،در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرم ابا الفضل«ع»با حرم سيد الشهدا فاصله دارد.
مقام والاى عباس بن على«ع»بسيار است.تعابير بلندى كه در زيارتنامه اوست،گوياى آن است .اين زيارت كه از قول حضرت صادق«ع»روايت شده،از جمله چنين دارد:
«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لأمير المؤمنين و الحسن و الحسين ...
اشهد الله انك مضيت على ما مضى به البدريون و المجاهدون فى سبيل الله المناصحون فى جهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اوليائه الذابون عن أحبائه...»(6) كه تأييد و تأكيدى بر مقام عبوديت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوران اولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع»نيز سيماى درخشان عباس بن على را اينگونه ترسيم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاه بنفسه حتى قطعت يداه فابدله الله عز و جل بهما جناحين يطير بهما مع الملائكة فى الجنة كما جعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة»(7).كه در آن نيز مقام ايثار،گذشت،فداكارى،جانبازى،قطع شدن دستانش و يافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينكه:عمويم عباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد كه روز قيامت،همه شهيدان به آن غبطه مىخورند و رشك مىبرند.
عباس يعنى تا شهادت يكه تازى عباس يعنى عشق،يعنى پاكبازى
عباس يعنى با شهيدان همنوازى عباس يعنى يك نيستان تكنوازى
عباس يعنى رنگ سرخ پرچم عشق يعنى مسير سبز پر پيچ و خم عشق
جوشيدن بحر وفا،معناى عباس لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس(8)
در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان حضرت مهدى«ع»به او اينگونه سلام داده شده است:«السلام على ابى الفضل العباس بن امير المؤمنين،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده من امسه،الفادى له،الواقى الساعى اليه بمائه،المقطوعة يداه...»(9).
كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام شد در اين قبله عشاق،دو تا تقصيرم
دست من خورد به آبى كه نصيب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصويرم
بايد اين ديده و اين دست دهم قربانى تا كه تكميل شود حج من و تقديرم(10)
پىنوشتها
1ـ لغت نامه دهخدا.
2ـ اليوم نامت اعين بك لم تنم و تسهدت اخرى فعز منامها
3ـ بحار الانوار،ج 45،ص .41
4ـ معالى السبطين،ج 1،ص 446.مقتل خوارزمى،ج 2،ص .30
5ـ مفاتيح الجنان،ص .435
6ـ سفينة البحار،ج 2،ص .155
7ـ خليل شفيعى.
8ـ بحار الأنوار،ج 45،ص .66
9ـ اى اشكها بريزيد،حسان،ص 210.درباره زندگى عباس بن على عليه السلام.ر.ك:«العباس بن على»،باقر شريف القرشى،214 صفحه،دار الكتاب الاسلامى.
10ـ انصار الحسين،ص 105،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص .133
فرهنگ عاشورا صفحه 293
جواد محدثى

صبح گاه سوم شعبان سال چهارم هجرت، دومین فرزند برومند علی و فاطمه علیهماالسلام در خانه ی وحی و ولایت، دیده به جهان گشود و خانه ی زهرای اطهر علیهاالسلام به نور جمال این نوگل باغ نبوت و ولایت و چراغ فرزندان آسمان رسالت و امامت، معطر و روشن شد.
شیخ طوسی رحمة الله و دیگران به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السلام نقل کردهاند که چون حضرت امام حسین علیه السلام متولد شد، حضرت رسول صلی الله و علیه و آله اسما بنت عمیس را فرمودند که: بیاور فرزند مرا ای اسما.
اسما گفت: آن حضرت را در جامه ی سپید پیچیده و به خدمت حضرت رسالت صلی الله و علیه و آله بردم. حضرت او را گرفتند و در دامن گذاشتند و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفتند، پس جبرئیل نازل شد و گفت: حق تعالی تو را سلام میرساند و میفرماید که چون علی علیه السلام نسبت به تو به منزله ی هارون است نسبت به موسی علیه السلام، پس او را به اسم پسر کوچک هارون نام کن که شبیر است و چون زبان تو عربی است او را حسین نام کن. پس حضرت رسول صلی الله و علیه و آله او را بوسیدند و گریستند و فرمودند که: تو را مصیبتی عظیم در پیش است. خداوندا لعنت کن کشنده ی او را، پس فرمودند که: ای اسما، این خبر را به فاطمه مگو.
چون روز هفتم شد، حضرت رسول صلی الله و علیه و آله فرمودند که: بیاور فرزند مرا. چون او را به نزد آن حضرت بردم، گوسفند سیاه و سفیدی از برای او عقیقه کردند، یک رانش را به قابله دادند و سپس سر اباعبدالله علیه السلام را تراشیدند و به وزن موی سر ایشان نقره تصدق کردند و خلوق (دارویی خشبو) بر سر ایشان مالیدند،(۱) پس او را بر دامن خود گذاشتند و فرمودند: ای اباعبدالله! چه بسیار گران است بر من کشته شدن تو، پس بسیار گریستند.
اسما گفت: پدر و مادرم فدای شما باد، این چه خبر است که در روز اول ولادت گفتید و امروز نیز میفرمایید و گریه میکنید؟!
حضرت فرمودند که میگریم بر این فرزند دلبند خود که گروهی کافر ستمکار از بنی امیه او را خواهند کشت، خدا نرساند به ایشان شفاعت مرا، مردی او را خواهد کشت که رخنه در دین من خواهد کرد و به خداوند عظیم کافر خواهد شد. پس حضرت گفتند: خداوندا، سوال میکنم از تو در حق این دو فرزند آنچه را که سوال کرد ابراهیم در حق ذریت خود. خداوندا تو دوست میداری ایشان را و دوست دار هر کس که دوست میدارد ایشان را و لعنت کن هر که ایشان را دشمن دارد، لعنتی چندان که آسمان و زمین پر شود.(۲)
ابن شهر آشوب روایت کرده است که هنگام ولادت امام حسین علیه السلام فاطمه علیها السلام مریض شد و شیر ایشان خشک گردید، رسول خدا صلی الله و علیه و آله دایهای طلب کردند، یافت نشد، پس خود آن حضرت به خانهی فاطمه علیها السلام تشریف می آوردند و انگشت اشاره خویش را در دهان حسین علیه السلام میگذاشتند و او میمکید.
بعضی هم گفتهاند که زبان مبارکشان را در دهان حسین علیه السلام میگذاشتند و او را غذا میدادند، چنان که مرغ جوجه ی خود را غذا میدهد. تا چهل روز رزق حسین علیه السلام را حق تعالی از زبان پیغمبر صلی الله و علیه و آله گردانیده بود، پس رویید گوشت حسین علیه السلام از گوشت پیغمبر صلی الله و علیه و آله. (۳)
روایات با این مضمون بسیار نقل شده.
اکنون پس از مروری بر ولادت حضرت اباعبدالله حسین علیه السلام به ذکر یکی از فضایل بی شمار ایشان اشاره مینماییم:
از جود و سخای آن حضرت روایت شده است که مرد عربی به مدینه آمد و پرسید که: کریم ترین مردم کیست؟
گفتند: حسین بن علی علیهما السلام، پس به جستجوی آن حضرت شد تا داخل مسجد شد و دید که آن حضرت در نماز ایستادهاند، پس شعری چند در مدح و سخاوت آن حضرت خواند:
لم یخب الآن من رجاک و من حرک من دون بابک الحلقة
انت جواد و انت معتمد ابوک قد کان قاتل الفسقة
لولا الذی کان من اوائلکم کانت علینا الجحیم منطبقة
یعنی: هر كه امروز به شما اميد دارد و حلقه ی در شما را حركت می دهد، نااميد نمىشود، تو اهل بخشش و اهل اعتمادى، پدرت على علیه السلام قاتل فاسقان بود. اگر دين اسلام توسط گذشتگان شما عرضه نمىشد، جهنم ما را احاطه مىكرد.
چون حضرت از نماز فارغ شدند، فرمودند که ای قنبر! آیا از مال حجاز چیزی به جا مانده است؟
عرض کرد: بلی، چهار هزار دینار.
فرمودند: حاضر کن که مردی که احق است از ما به تصرف در آن حاضر گشته، پس به خانه رفتند و ردای خود را که از بُرد بود از تن بیرون کردند و آن دینارها را در بُرد پیچیدند و پشت در ایستادند و و از شرم روی اعرابی از قلت زر از شکاف در دست خود را بیرون کردند و آن زرها را به اعرابی عطا فرمودند و شعری چند در عذر خواهی از اعرابی خواندند:
خذها و انی الیک معتذر و اعلم بانی علیک ذو شفقة
لو کان فی سیرنا الغداة عصا امست سمانا علیک مندفقة
لکن ریب الزمان ذو غیر و الکف منی قلیلة النفقة
یعنی: بگير اين پولها را، من از تو عذرخواهی مىكنم، بدان كه من به تو دلسوز و مهربانم، اگر در زندگى امروز، عصاى حكومت در دست ما بود، آسمان بخشش ما بر تو بسيار مى باريد، ليكن حوادث روزگار كارها را عوض مى كند، دست من از احسان كوتاه است .
اعرابی آن زرها را بگرفت و سخت گریست.
حضرت فرمودند: ای اعرابی، گویا که کم شمردی عطای ما را که میگریی؟
عرض کرد: بر این میگریم که دست با این جود و سخا چگونه در میان خاک خواهد شد. (۴)
ولادت با سعادت حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام، امام جود و سخا را بر همه ی شیعیان
تبریک عرض میکنم و امید دارم که این نوشته مورد قبول حضرتش واقع شود.
بر گرفته از کتاب منتهی الآمال
نویسنده: میلاد نیکوپایان منفرد - تحریریه
پی نوشت:
___________________________
۱- بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۵۰
۲- بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۵۱
۳- مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۵۰